پلی به گذشته
سقوطی شیرین
انسان در زندگی حوادث تلخ و شیرین بسیاری را تجربه میکند گذشت زمان تمام وقایع و اتفاقات حالمان را به خاطره تبدیل نموده و تجربه راه آیندگان میشود.افراد در نحوهی استفاده از این خاطرات گوناگونند بعضیها خاطرات را میشنوند و بدون تاملی در آن و به سادگی از آن عبور مینمایند بعضیها هم كه اصلاَ وقت گوش کردن آنها را ندارند و برخی که بایستی به ایشان آفرین گفت خاطرات را لوح نوشته شده آینده کارهای خویش میدانند و از آنها درس میگیرند.تغییر حکومت و انقلاب و پس آن جنگ تحمیلی خاطراتی از خود به جای گذاشته اند که خالی از لطف نیست لحظه را با ما باشید و از خاطرات دوستان بهرهمند گردید.
خاطره اول
خاطره ای که در زیر آمده است از جناب سرهنگ پاسدار مهرداد پورکریمی آهندانی می باشد.سابقه ی 6 سال حضور در دفاع مقدس ما را به این امر واداشت که به سراغشان رفته تا از ایشان در مورد خاطراتی که در این چند سال برایشان پیش آمده برایمان نقل کنند.
توی سالهای جنگ میون اون همه تیر و ترکش چیزایی رو مشاهده کردیم که اگه باز گو نکنیم کم لطفی کردیم چرا که این خاطرات هم باعث خوشحالی میشه و هم باعث ناراحتی هم با خودش پند داره و هم لطیفه.یه روز که با رزمنده ها توی یه عملیات شرکت کرده بودیم و مرگ رو به بازی گرفته بودیم رفتیم کنار میدون مین تو میدون مین کلی تجهیزات به جا مونده از عراقیها بود داشتیم میدون مین رو تماشا میکردیم که قدم زنان رسیدیم به محلی که اسم قتلگاه روش گذاشته بودن جائی که هروز کلی رزمنده شهید و مجروح میشدن تا بتونند از مرز کشورمون دفاع کنند اون روزنمیدونستم چه اتفاقی ممکن بیفته، تو فکر خودم بودم که یه هواپیمای جگنی بزرگ مثل یه ابر سیاه بالا سرمون ظاهر شد، جو خیلی شلوغ شد همه منتظر بودند کسی نمیتونست کاری کنه جز دعا چراکه هواپیما ارتفاع زیادی داشت و تیرای کوچیک هیچ موقع دستشون به اونا نمیرسید. بعد چند دقیقه چرخ زدن هواپیما تو آسمون یه صدای بلند غرش شنیدیم بعدش دود از هواپیما بلند شد نمیتونستیم باور کنیم. آره هواپیما منفجر شده آره... بلند فریاد کشیدیم الله اکبر الله اکبر... صدای خنده رزمندهها از همه جا شنیده میشد. خدارو شکر با زهم مثل همه روزهای قبل این دعای بچهها بود که نجات مون داد. هوا پیما آتیش گرفته بود و افتاده بود میون مینهای که خودشون کار گذاشته بودند. تا چند روز بعد اون ماجرا عراقیها جرائت نکردند بیان اونطرفها.
با ارسال خاطرات خود به نشریه گذشته خود را تجربهی راه آیندگان نمائید.
تا خاطرهای دیگر در شمارهی بعد بدرود.
جمع آوری : اسماعیل علیخواه- امین اسدا... نژاد