همانند نخل استوارند

این بار می خوام براتون از کشوری بگم که سالهاست زیر سلطه ای قدرتهای بی رحمی است که برای کسب منافع خود از هیچ چیز دریغ نمی کنند . سالهاست که می کوشند تا بتوانند کشوری را از دست مردمان آن خارج کنند . سالهاست که موشکها و بمب هایی را بر سر مردم هم چون باران فرو می ریزند اما این مردم این شهر هستند که جواب آنها را با گلوله هایی از جنس سنگ که شاید داغ تر از صلاح های آتشین آنها باشد.

غیرت مندانه در برابر آنها دفاع می کنند . سنگهایی که از دستهای کوچک کودکان این شهر ستم دیده رها میشود مانند این است که نارنجکهایی را به سوی دشمن پرتاب می کنند . سنگهایی که شاید در دل هر کدامشان نفرت و کینه ای چند ساله را با خود حمل می کنند سنگهایی که می کوشند تا مستکبران را از شهر و دیار خود بیرون کنند . میخواهم براتون از مادران این شهر بگم مادرانی که همیشه در اضطراب به سر می برند اضطرابی که هیچ وقت از آنها جدا نمی شود و در جان آنها پیوند خورده است شاید این اضطراب ناشی از از دست رفتن کودکان شان باشد چه بسا کودکان معصومی که در این دیار معصومانه پر کشیدند و رفتند . کودکان زیادی که از وقتی به دنیا آمدند کشورشون رو در دست بیگانگان دیدند و برای آزادی آن از جان خود گذشتند تا اینکه به مقام بزگ شهادت نایل شدند و ان را به نسل های بعد خود واگزار نمودند .. مادرانی که شاید برای تضعیف روحیه دشمنان بر سر بالین بی جان فرزندان خود قطره ای اشک از چشمانشان جاری نمی شود چرا که از نظر آنها شهادت در راه میهن خود افتخار بزرگی است از بیمارستان هایی که وقتی داخل آن میشوی صدای آه و ناله افرادی به گوش میرسد که نمی توانستند کشورشون رو در دست بیگانگان ببینند و به این روز گرفتار شدند صدای درد کشیدن کودکانی را میشنوی که به کدامین گناه مرتکب شده اند که باید این گونه رنج بکشند .وقتی به تلوزیون نگاه می کنم و کودکی را میبینم که با تنی سوخته مادر خود را می خواند وقتی خواهری را دیدم که برادر کوچکتر خود را ارام میکرد تا شاید درد ناشی از برخورد گلوله را فراموش کند با خودم گفتم شاید من جای آنها بودم وقتی با خودم فکر میکنم که اگر کشور من در دست بیگانگان بود چه کار میکردم آیا می توانستم تحمل کنم آیا می توانستم هر روز شاهد مرگ هم وطنانم باشم...... . از خانه هایی که وقتی وارد آن می شوی بر روی دیوار های آن قاب عکس هایی چیده شده است که با یک ربان مشکی آنها را تزیین می کنند مادرانی که هر روز نیمی از وقت خود را با صحبت کردن با آنها می گذرانند از نخل هایی که هنوز هم بعد از شصت سال با دیدن این همه ظلم وستم و اه و ناله ای مادران و پدرانی که جگر گوشه های خود را از دست دادند هنوز هم با سلابت بر سر جای خود قرار دارند و کمر خم نکردند شاید مردمان این شهر مانند همین نخلهایی باشند استوار که با دیدن این همه ناملا یمت ها هنوز هم به دفاع کردن از میهن خود مشغولند و حتی فکر اینکه یک رو ز از دفاع دست بکشیم هم از مغزشان خطور نمی کند از جوانان بی ادعایی که سالهاست در مقابل تانکهای دشمن شجاعانه می ایستند تا اینکه تنفر و انزجار شان را از این همه نا عدالتی به گوش مردمان جهان برسانند .

اکنون بعد از 60 سال هنوز هم مردمان این شهر دست از مقاومت بر نداشتند و با وجود این همه ظلم و کشتار به راه خود ادامه می دهند . انسانهایی که شاید همه آنها در آرزوی اینند که دوباره کشورشان را آزاد ببینند خالی از هر گونه بیگانگانی که برای کسب منافع خود قادرند به هر کار ظالمانه ای مانند به شهادت رساندن انسانهای بیگناه دست بزنند . شاید این مردم فلسطین بودند که توانستند تا کنون در مقابل این رژیم قاصد بایستند و سر تسلیم فرود نیاورند

به راستی باید به این مردمان آزاد نماد نخل را لقب داد چون مانند نخل های استواری را می مانند که هیچ وقت شکسته نمی شوند .

جواد اسمعیل زاده