زندگی نامه شهید هادی اسماعیل زاده
این چندمین شب است که من با تو نیستم
نوشته ها همواره با موضوعات خود دارای اعتبار و ارزشی خاص می شوند ولی گاهی اوقات موضوع یک نوشته واژه های عجیب و با مفاهیمی والا می باشند.مفاهیمی آنقدر بالا که نه قلم و نه کلمات قادر به باز آفرینی مثل و مانند آن نیستند بدون اغراق شاید عادت کرده باشیم خیلی از چیزها را غیر واقعی توصیف کنیم ، موضوعاتی که غالبا کمتر با آنها آشنا هستیم و به دلیل همین نا آشنا بودن مان با موضوع دست به ایجاد بزرگ نمایی هایی می زنیم که در دراز مدت باعث افول کشیدن آن موضوع می شود.همگان واژه عشق را توصیف می کنند ولی کسی به درستی تعریفی از آن ندارد چرا که تعریف آن جز برای عاشق ممکن نیست. عاشق کیست؟چگونه می توان به این عشق و این جمال رسید؟ زُهاد سالها زُهد پیشه می کنند ، عبُاد در عبادت به پیری می رسند و عُرفا سالها گوشه ی عزلت می گزینند تا به دیدار معشوق نائل گردند، آن هم معلوم نیست که آیا جمال حق را خواهند دید یا نه.اما معشوق خود به ناز و ترنّم می گوید شهید نظر می کند به وجه ا...
شهید به دیدار معشوق نایل می گردد، معشوق خود عاشقش را صدا می کند و او را به وصال خود می رساند.
و شهید کسی است که جان را نثار قدوم معشوق می کند و معنی واقعی دوست داشتن در حد افراط در اینجا صادق است و کلمه کامل می شود. پس عاشق واقعی کسی است که جانش را فدای معشوق می نماید و به عشق رنگ خون می دهد و با جامه ی خونین به دیدار معشوق می خرامد.
و شهید با تمام عظمت و مقام والا و زیبا در کربلا به زیبایی معنا گشت.سرزمینی که عاشقان واقعی واژه شهید را آفریدند و امام حسین (ع) و یاران باوفایشان به زیبایی عشق و عاشق و شهید را معنا نمودند.
آنچه در زیر می خوانید شمه ای از زندگانی شهید هادی اسماعیل زاده می باشد:
شهید هادی اسماعیل زاده در تاریخ 2/2/1363 در روستای آهندان شهرستان لاهیجان در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه سیف آهندان سپری نمود.این شهید بزرگوار تحصیلات راهنمایی خود را نیز در مدرسه فتح آهندان با موفقیت گذراند و سپس تحصیلات متوسطه را در دبیرستان عبدالرزاق به پایان رسانید. در دوران تحصیل جزء دانش آموزان خوب کلاس محسوب می شدند و در مقطع متوسطه در رشته علوم تجربی موفق به اخذ مدرک دیپلم در خردادماه شدند.
سپس به خدمت سربازی رفت و دوران سربازی را در سپاه لاهیجان به پایان رسانید بعد از آن شهید هادی اسماعیل زاده مدتی را در مرغداری شهرستان آستانه اشرفیه مشغول به کار شد و پس از حدود یک سال و قبولی در آزمون های ورودی وارد نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران شد و به مدت 9 ماه در کرج مورد آموزش قرار گرفتند و سپس به عضویت نیروی انتظامی بندر انزلی در آمد.
گمانم دست تقدیر بود که من کل ماجرا را با چشمانم نظاره کنم .حدود ساعت 9 شب شنبه 3 مرداد ماه 1388 تلفنی به پدر این شهید بزرگوار شد و در پی این تلفن به همراه برادران شهید به بیمارستان آریا رفتیم با اصرار فراوان اجازه دادند تا از پشت مانیتور چهره آن شهید بزرگوار را برای آخرین بار ببینیم.سکوت ما در آن لحظه همه چیز را نشان می داد کم کم همه رسیدند پدر ، مادر ، برادر ، خواهر ........
همه منتظر بودند ، قلبها شدت گرفته بود ، زبان یارای سخن گفتنش نمانده بود ، چشم ها به آسمان دوخته شده بودند . این بار دست ها هم به آسمان بلند شدند و هر کس زیر لب نجوایی می کرد و در این میان نمی دانم پدر ، مادر هادی چه در دل داشتند و چه بر لب ....
از خدایمان خواستیم ، خواستیم که بگذارد یک بار دیگر چهر متبسم و صدای شور انگیز هادی را ببینیم و بشنویم .یکبار دیگر احساس کنیم که در کنارش هستیم. اما ! اما خواست خدا چیز دیگری بود، خداوند او را انتخاب کرده بود . آری این یک انتخاب بود و به راستی
و لا تَحسَبَنَّ الّذینَ قُتِلوا فی سَبیل اللهِ اَمواتاً بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبّهِم یُرزَقوُنَ
خبر آمد و معجزه ای جدید در زندگی ما حاصل شد، واژه شهید که به واسطه گذشت دوران و سپری شدن جنگ در بین ما کم رنگ می شد با خون جوانی برومند و شایسته پر رنگ تر از قبل شد تا برای خیلی ها این باور زنده شود که شهادت یک انتخاب است شاید همه انسان های خوب دنیا شهید نشوند ولی شهادت به انسان پاکی می دهد.
شهید هادی اسماعیل زاده در صبحگاه 4 مرداد 1388 قهرمانانه و در اوج وقار به ملکوت اعلا پیوست تا محرم امسال را به مانند تمام شهیدان دیگر در کنار سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) باشد. در آن سحرگاه هر کس در دل خود نجوایی می کردیم و از شهید بزرگوار می خواستیم نزد پروردگارش دعایمان کند تا ما هم مثل او سر افراز و سربلند به سوی پروردگارمان بشتابیم.
در توصیف ویژگی های آن شهید بزرگوار نکته ای ظریف می توان نوشت که یارانی صمیمی داشت که 12 سال با هم از دوران ابتدایی تا دبیرستان و پس از آن با آن شهید بزرگوار گذراندند ، دوستان شهید ،آقایان محمد اسماعیل زاده ، حمزه اسماعیل زاده و مجتبی اسماعیلی در توصف ویژگی هایش می گویند که هرچه بگوییم کم گفتیم از خوبی هایش. تا آنجا که در تمام مراحل تحصیل در یک کلاس و در یک رشته باهم گذراندند که این نشان از خلقیات خوب ایشان می دهد و علاقمندی دوستانش را به شهید بزرگوار.همه دوستان ، آشنایان ، پدر ، مادر ، خواهر و برادران آن شهید آقایان فرامرز ، مهدی و میلاد اسماعیل زاده در اربعین و سوگ شهید هادی اسماعیل زاده نشسته اند و می مانند با یک دنیا خاطرات از بازی هایشان ، از درس خواندهایشان ، از گفت و گوهایشان ، از رفت و آمدهایشان و از احوال پرسی هایشان.... می مانند با خاطراتی که هرگز فراموش نمی گردد.خاطراتی که همه دوستانش در آهندان از آن یاد می کنند ، از خوش برخودی ، خوش سخنی و شوخ طبعی ایشان...
شهیدان آن گونه از بین ما می روند که در پس اشکهایمان غرور ی بی مانند و بدون وصف داریم .عجیب است هنگامی که کسی از دنیا می رود و بر روی پرده سراسر سیاه پیام تبریک باشد.
خاطره ماند و خاطره ماند.....
و اینک فصل جدیدی از زندگی ما آغاز شد ، فصلی که آغاز آن مسئولیت ما در برابر آن شهید و تمام شهیدان این آب و خاک است.
«خدایا ! به هر که دوست می دار ی بیاموز عشق از زندگی کردن برتر است و به هر کس دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق والاتر است و شهیدان عاشق دوست داشتن بودند.»
روحش شاد و یادش گرامی باد.
نویسنده : نواب فرامین(پسر عمه شهید هادی اسماعیل زاده)