کی قصد ازدواج داره؟

حتماً تا حالا ماجرا ها ی رستم رو در محل ما خوندین و فهمیدین که چه مشکلاتی برای این شخصیت خیالی ما به وجود آمده حالا هم رستم داشت تو محل ما گشتی می زد ناگهان دید که همه جا خلوته با خودش گفت یعنی چی شده!... خیابون  ها خلوت بود  همه چراغا خاموشن گویا اتفاق مهمی افتاده بود چشمش به یه موتوری افتاد ازش پرسید که چی اتفاقی افتاده موتوری هم بهش گفت بجمب که دیر ه با سرعت بدون اینکه بفهمه چی شده سوار موتور شد از محل دور شدن تا اینکه به  تالار عروسی رسیدن.

با خودش فکر می کرد "من که کارت ندارم چه جوری برم " ؟!...

  دید کسی کارت نشون نمی ده از یکی قضیه رو پرسید :"زد زیر خنده و گفت عروسی یه آهندانی  ،آهندانی ها که کارت نمی خوان"از نفر بعدی هم پرسید همین جواب رو شنید با خودش فکر کرد با وجدانش ور رفت ولی نمی تونست قبول کنه که بدون کارت هم می شه رفت ؟تا اینکه بادا بادی گفت در حالی که تو ذهنش حدس می زد شاید عروسی آهندانی ها هم یه جور دیگه باشه بعدش هم رفت تو....

وایییییییییییییییییییییی....

شنیده بود جمعیت مردم تو انقلاب خیلی زیاد بود ولی یادش اومد که انقلاب برای 30 سال پیشهِ پس این همه جمعیت اینجا چه کار دارن ؟

وای همه مردمی که رستم توی محل دیده بود از بزرگ تا کوچیک اونجا بودن به سختی و به زور وزحمت خودش رو به ورودی تالار رسوند فکر کرد که احتمالًا توی سالن اصلی جمعیت زیادی نباشن ولی آنچه را دید که همه می بینیم ؟

رفت یه گوشه نشست دور تا دور سالن رو نگاه می کرد مثل اینکه کولر ها داشتن کار می کردن ولی خوب زیاد فایده ای نداشت ؟... به نگاه مردم توجه کرد تا ببینه که مردم دارن چه کار می کنن؟

 سه چهار تا از جونها کنار هم بودن داشتن بلوتوث بازی می کردن که تازه تو محل ما مُد شده در ضمن پُز گوشی هاشون رو هم می دادن یکی 7610 داشت یکی هم 6600 اون یکی ... بگذریم اون طرف هم چند تا از بچه های خوب محل داشتن میوه می خوردن البته به طریق خودشون بنده خدا گارسن تالار هر چی می آورد همون جا تموم می شد نمی دونم چه جوری هاست ولی جلوتر کسی رنگ شیرینی و میوه رو نمی دید.

چند نفری هم کنار سالن در گوشه سمت راست نشستن تسبیح به دست لباشون پر خنده است تو دلاشونم انشاا... که چیزی نیست .در ضمن کلی از رئیس، رو سای شهر هم می آن که معمولاًکم قاطی بقیه می شن توی وسط سالن هم چند نفر از جوون  با مو های ژل زده خیلی شیک کنار هم نشستن و با هم دارن صحبت ازآینده روشن خیالی می کنن راستی یه نگاه به بغل دستیش کرد هواسش انگار جای دیگه بود از یه سوراخی داشت جایی رو می دید  چشماش 4 تا شده بود هر چی صداش کرد متوجه نشد خواست ببینه که داره چی رو نگاه می کنه وایییییییییییییییی؟!... (نکن این کارو عزیزم نکن دیوار رو واسه چی گذاشتن پس)

خلاصه ساعت حدوداً ده بود همه حوصله شون سر رفته بود...

 یا خدا این وحشت ناک ترین صحنه است که هر کسی تو عمرش می تونه ببینه همه اون آدمها به روشی خاص موج می شن و می غرن هر چی جلو راشون باشه نابود می کنن این وسط قیافه بعضی از آدم ها واقعا دیدنی .موضوع چیه ؟!

 

شام؟! ..." لا فتحی علی لا سیف الا ذوالفقار "تابلویی بود که روی سر در سالن شام نصب بود ( به کلمه بود توجه کنید ) چون تمام شیشه هاش خورد شد یه صندلی هم به کل نابود شد جالبه همه اونهایی که این موج رو تشکیل دادن می گن آخه تا کی این فرهنگ غلط باید باشه سالن دار هم بنده خدا چی می تونه بگه فقط سرش رو به نشانه تاسف تکون می ده رستم خیالی ما هم نفهمید خودش رفت تو یا ایتکه موج اون رو باخودش برد تو ؟!...ولی تا یه نگاه به خودش کرد دید که دو تا از دکمه های پیراهنش نیست خوب عوضش پاداش بزرگی داره "شام"موقع برگشت هم کسی نبود تا اون رو برگردونه پس تو خیابون زیر بارون خیلی شاعرانه و البته خسته و مونده قدم می زد و باز هم با خودش فکر کرد چرا ؟

 ما آهندانی ها عاشق هم هستیم و خوشی ها و شادی های هم رو دوست داریم واین بزرگترین دلیل ما برای رفتن به سالن های عروسیه ولی خوب این رو ما می دونیم خدای نکرده ممکن یکی فکر کنه که ما به خاطر ه... به عروسی می آیم این جوری خیلی چیزهای محل ما زیر سوال می ره ؟ اون هم جلوی یه عده آدم غریبه ؟

کسی از عروسی خیلی راضی نبود با وجود مخارج بسیاری که برای صاحب مجلس به وجود اومده وعلت اصلیش کثرت مهمونها بود . پس چرا این همه مهمون دعوت شده بودن ظرفیت سالن مگه چقدرهِ مطمئن باشید اگه بزرگترین سالن ایران هم بود فرقی نمی کرد .

این زبان ادبیات منه موضوعات جدی رو در قالبی طنز می گم ببینید شما خواننده محترم فردا و فردا ها نوبت عروسی بچه ها و یا نوه ها و یا خود شماست مطمئناً دوست ندارید تا این جوری از مهموناتون پزیرایی بشه روز ازدواج به طور عادی در زندگی هر آدم یک بار اتفاق می افته پس بیایم به هم احترام

بذاریم و تنها با کارت به عروسی بریم نگیم آهندانی کارت نمی خواد بگیم آهندانی فقط کارت می خواد بیایم تا دست به دست هم بدیم و جشن ها رو برای زوج های جوون خاطره انگیز کنیم و در آخر بیایم تا برای همه زوج ها جوون دعا کنیم :

"خدایا دقیقه دقیقه عمر این زوجها رو با هم و در کنار هم قرار بده و ای خدا کاری کن که این زوج ها تا پایان عمر با هم به مجالس عروسی برن در حالی که بادیدن هر عروسی بهترین روز زندگی شون رو به یاد مي آرن" 

نواب فرامین