شب نشینی در آهندان
پس از آنکه کتابی باز کردم
در اول با خدا آغاز کردم
کمک خواهم من از آن خوب یزدان
که باشد این شماره باز خندان
در این ماه از همه بچه محلها
نوشتیم و نوشتیم از آهندان
شوی راهی تو از کوی زمانی
که این باشد مسیر این دهستان
که حتمی بعضی از بیتاغلط هست
که شاید این همه یک نوع شرط است
ولی یک چیز خواهم ای اهالی
بخوانید و نگویید چرت و پرت است
یک زمینی بینی تو در دست راست
آخرش معلوم نشد کی مال ماست
این زمین هست یک زمین فوتبال
بازیهای ما بود اینجا باحال
روز اول می شود بازی شروع
روز دوم حذف آهندان وقوع
چندین نفری بدون آرا
گویند شدیم ورزشی شورا
حتی نداریم یه تیم فوتبال
آخر چه کنیم آقایان شورا
هر بار که نزدیک جام
پیدا بشوند تمام اعضا
یادم آید چند سال پیش آمد یک خبر
عده ای رفتند بازی ده نفر
رفتن بردند جام بوجایه
آری اول شدن و حتی بدون یک ذره پول و مایه
یک حمید و دو حسین و سه بود آمصطفی
چار میلاد و یدالله ششمی هم مجتبی
هفتمی نواب باشد هشتمی هم حمزه شیخ
آن دگر رسول باشد یکی دیگر باوفا
شیخ سلمان بود آنجا یک مربی جوان
شمسعلی آنجا بیامد جمع ما شد باصفا
در جاده آهندان دره جیر
در آن طرفی که نه همین زیر
هرروز برای پختن نان
مردی که قیافه اش چو یک خان
دربین همیشه دعوا
او را همگی صدا زنند اکبر نانوا
در جنب دکان نانوایی
مردی که همیشه داشت چایی
این مرد شده خسته از این کار
اینقدر به مشتری گفت چه خواهی
تصمیم به بستن دکان کرد
ابلَسَن هنوز امید مایی
او به فکر این مشتریان نیست
بعد از او مغازه دارشان کیست
اینان چه کنند اگز نباشی
نمره ی تو بود درمغازه ات بیست
چندین نفری دکان قنبر
یک عده گذاشته اند منبر
پنج شش نفری کنار نانوا
گویند نشسته اند دم در
گویند به هم بود چه روزای قشنگی
بسیار بخوریم در این دکان چای دورنگی
در دل همه حسرت و همه داد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
نزدیک و کنار این سرعتگیر
گر خواهی توعکس،آنجا توبگیر
اسمش بود عکاسیه لاله
دوربین دیجیتاله ابی خیلی باحاله
یک محلی بود نامش سنگسر
بعضی وقتا می شود در این محل هی دردسر
بعضی وقتا می شود دعوا به شب
بعضی وقتا هم تصادف سر به سر
یک شبی چندی از این بچه محلها شش نفر
رفتن و تفریح ،ولی آمد خبر
در کمین بعضی از نامردمان
چوبها خوردند و لی حتی بدون یک سپر
این جوانها وقتی دعوا شد تمام
می زدند و می شکستند تا بگیرند انتقام
آمدند در سنگسر باچوب و سنگ
وعده دیدار آنها بعد هر ناهار و شام
چند روزی جو اینجا بود خیلی باصفا
جمع بودند در دکان مصطفی
تا کسی می آمدش نا آشنا
آنقدر می خورد تا او را ببرند به شفا
یکی می گفت با لگد با چوب و سنگ
آن دگر می گفت بپر روی مثل پلنگ
چه گرفتاری شده بود این میان شورای ما
این طرف و آن طرف می رفت بودش او زرنگ
صبح فردا بود آنجا بازهم خیلی شلوغ
می فروشد یک نفر در این میان نوشابه،دوغ
یکی از اعضای شورا آمد و پا درنهد
می زندند در این میان برای او هی صوت و بوغ
ما نفهمیدیم که این تقصیر کیست
این همه دعوا برای کی و چیست
لا اقل یک چیز دانیم،آن یکی
آرزو براین جوانان عیب نیست
در جنب دکان ساندویچی
به آن طرفی یهو نپیچی
مردی که بود از نسل یک خان
در حرف بود یل این دکان
فالوده چایی اسکمو اخته
نرسیده به املاک بهاران
فیزول بودش همیشه همراه
مردم همه اورا بخوانند سلیمان
بحث است در این دکان همیشه
بسیار بود نوشابه شیشه
نامی ببریم بدون اجازه
ای صاحب دکان یا مغازه
اکبر و رمضان و اصغر یک باشد خانعلی
بهمن و عباس یکی دیگر فرامین یا علی
محرمعلی و مهدی و دیگر دیگر علیجانی رضا
بعضی وقتا هم بیاید پیششان سیدرضا
شیخ مهدی و حسنن حاکی یکی دیگر علی
آخری هست سردبیر و مدیر مالی بود حاکی رضا
فردی است فروشد همیشه مرغ
هم مرغ فروشد هم تخم مرغ
هرآنچه بخواهی توبردار
آدرسش بود بعد دکان دهیار
گوید بخرید و بزنید مرغ کباب
اوهست پسر عینعلی ارباب
می رویم داخل دکان سجاد
مجتبی می زند به روی او داد
این دو هستند همش عاشق کتلت
چه زیاد است صدای داد و بی داد
قهوه خانه ،ساندویچی،یا پاتوق یا بندرییدر علیجانی رضا
بعضی وقتا هم جگر دارد،دونانه بندری
می شود در اوله روزش همه نانها تمام
در همه جا می خورند باگت ولی ما بربری
بعضی از مردم بدارند زیر لب هی خرده نان
بهر غاز و بهر مرغ و بهر اردکهایمان
یک دعا
: باشد همیشه نان اینان داغ داغما که هستیم او رساند رزق و روزیهایمان
می رویم مستقیم به سمت چیلا
خانه های این محل مانند ویلا
این محل معروف به شبه جزیره
موقعه نشا که شد،واویلا
در او این محل بود خانه شعبانعلی
در آنطرفش نشسته است خانعلی
کارست همیشه در تمام اوقات
مورقانه ببر از این محل تو سوقات
غازو بیلی و اسلک و ماهی
هر سمت که خواهی بروی اینجاست راهی
خواهی بروی به سمت بیجار یدر علیجانی رضا
اینجاست همانجا که تو خواهی
موسی بیجار،جوربیجارگه، چوشمه کول
چند قدم بردار تو خواهی رسی به سرکول
جلف و چوران،جیر بیجارگه،بورسل
آن طرف باشد محلش خونا سل
وقتی که به آهندان رسیدی
گر جشن ندیدی تو چه دیدی
یک خانه در اینجاست که خیلی است شلوغ
در دوروبرش خیلی بود ماشین و بوغ
رفتیم و بدیدیم عروسی
ساز و دهل و جشن و روبوسی
تا وقت غذا خوردن مهمان رسید
یک زمین ، دو آسمان در خود تپید
در آخر این جشن به وقت خوردن
یک عده به فکرنقشه هستند برای بردن
اما زبد حادثه صدی محکم
اینان همه بودند به همراه دری مستحکم
یک عده به مردم بدهند ترس و تماشا
خیلی بزنند برای داخل هاشا
گویند که ماییم در اینجا سروامیج
هرکس که در افتد بکنیم لگد میج
اینان همه با مردم یکرو
سردسته شان هادی گولامو
مردی است که فریاد زند در هر حال
پیکان وانتی خریده بود او پارسال
گوید که نمی گذارم بروید این داخل
دعوا بکند همیشه با مردم بی حال
مردم بروند از سرو کولش بالا
قربان پدرش، ولی خودش هست اسمال
او هست به خیال واهی خود خوشحال
هاشم بود همسایه، ولی خود خوال
مردم همه یورش ببرند به سوی این در
چندین نفری به زیر پاها پرپر
در جنب دکان آقا میلاد
فردی است که هر روز زند داد
گوید بخرید این هندوانه
شیرین بود و ندارد دانه
تعارف بکند همیشه با زور
گوید بخر و بِبَر به خانه
اسمش نکنم فاش بماند
آخر برود خانه شبانه
خواهی بخری زمین و خانه
من می دهمت یکی نشانه
اندک قدمی جلوتر از خانه هادی
نرسیده به لیالمان و وادی
اسمش بود املاک کریمی
نزدیک بود خانه مامی
در آخر این محل رسیدیم به یک بستان
در اسم بود وادیه یا قبرستان
فاتحه بخوان برای این مردم در خاک
شاید که همه مان بشویم پاک
این بود هرآنچه داشتیم،نه غیر
یاد یاران سفر کرده بخیر