با عرض سلام  خدمت تماميه خوانندگان این وبلاگ. راستش این بار خواستم یه خاطره از یکی از بچه های آهندان برای شما تعریف کنم. شاید هم یه جورهایی میشه گفت یک سوتی. خلاصه هر اسمی که شما دوست دارید می تونید روش بذارید. اين مقاله رو تقديم مي كنم به تماميه كساني كه زياد سوتي مي دن. مخصوصا به بعضی از رفقای خودم. ازشما خوانندگان این درخواست رو دارم که حتما نظر بدین. جان من.

پیشخاله چیست؟

ما آهندانیها  در لهجه گیلکی خود به تفاله چای می گوییم پیشخاله. (شاید هم بعضی از روستاهای دیگر.  همانطور که می دانید تنوع لهجه در زبان گیلکی بسیار زیاد است بطوری که در بعضی از موارد حتی روستاهای مجاور دارای لهجه های متفاوت می باشند). خلاصه این توضیح کوتاه را داشته باشید تا به داستان بپردازیم.

داستان از این قرار است که یکی از بچه های آهندان به خدمت سربازی می رود. از قضا این رفیق ما که با شهر آشنایی کافی نداشته و هنوز در جو روستا بود در تقسیمات سربازی محل خدمت او با کمی خوش شانسی افسریه تهران می افتد(صمد به شهر می رود). ابتدا این بچه محل ما به عنوان گروهبان آموزش پادگان مشغول به کار می شود.که در این بین بعضی از این بچه تهرانیها آموزشی از لهجه گرفته تا دماغش اونو مسخره می کردند. پس از چند ماه شستن ضرف و ضروفه بچه هایه بالا خدمتی  بالاخره به عنوان امر بر فرمانده پادگان انتخاب می شود.(امر بر کسی است که  برخی کارهای کوچیک مسئول خودش مثلا دنبال نامه رفتن- نامه ی سربازهای دیگه رو گرفتن-گیر دادن به سربازهای دیگه و خلاصه مهمترین آون که به این رفیق ما مربوط میشه چایی آوردن برای فرمانده- این روهم باید بگم که ما گیلکها تویه این کلمه هم دخل و تصرف کرده و اونو به انبر تغییر داده ایم ) خلاصه روزهای خوب و بد برایه این رفیق ما می گذشت و تا یک روز که فرماندش از او یک لیوان چای خواست. یه توضیحی که یاد رفته بود این بود که این رفیق ما فکر می کرد که پیشخاله همان پشکل است(واویلا). این سرباز یه پا برای فرماندش چسبوندو رفت که براش چایی بیاره. موقع ریختنه چایی یه چند تا از این تفاله ها یا همون پیشخاله داخل لیوان موند. چایی رو برداشت رفت پیش فرماندش و یه پایه دیگه چسبوند و می خواست که دیگه سرهنگه بخاطر تفاله ها اونو بازخواست نکنه خودش  پیش دستی زد و  گفت: "ببخشید جناب سرهنگ یه چندتا پشکل تویه چاییتونه. از این بابت معذرت می خوام "

سرهنگه یه نگاهی به چایی کرد و گفت" یا ابالفضل، یعنی چی؟ پشکل تویه چایی چی کار می کنه " یه فریادی سره این رفیق ما کشید و گفت: "  ببر عوضش کن".

این رفیق ماهم که هنوز متوجه موضوع نشده بود یه پایه دیگه چسبوندو رفت. شب که رفت تو آسایشگاه و موضوع رو برای هم خدمتیهاش تعریف کرد تازه فهمید که چه سوتیه بزرگی داده.

 

اینم عکسی از همون سرهنگه و رفیق ما!!!!! 

این رفیق ما خدمتش نزدیکه دوساله تموم شده و قول داده دیگه از این سوتیها نده ولی من که بعید می دونم. از همین جا بهش سلام می رسونم و بهش میگم که حتما یه نظری برایه ما بفرسته که از بی نظری  داریم عقده ای می شیم.